گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
جلد دوم

بیع مساومه؛ ج 2، ص: 198







بیع مساومه: دادوستد کالا بدون اعلام بهاي خرید آن از سوي فروشنده.بیع مساومه در برابر بیع مرابحه (- بیع مرابحه)، بیع تولیه (-
بیع تولیه) و بیع مواضعه (- بیع مواضعه) قرار دارد و عبارت است از معاملهاي که بهاي کالا با توافق فروشنده و خریدار تعیین
میشود، بدون آنکه فروشنده قیمت خرید خود را ذکر کند؛ خواه خریدار قیمت خرید را بداند یا نداند. بیشتر معاملات رایج بازار
چنین است. این عنوان در باب تجارت آمده است.بیع مساومه صحیح و از دیگر اقسام بیع (مرابحه، تولیه و مواضعه) افضل است. 1
(- بیع)
97 ؛ تحریر الوسیلۀ .(5) 98 .(4) 93 -92 / 3). جواهر الکلام 24 ) 2). المقنعۀ/ 603 ؛ المراسم العلویۀ/ 179 ) 223 / 1). فقه الصادق 18 )
.299 / 200 ؛ فقه الصادق 18 -198 / 1. الحدائق الناضرة 19 (6) .550 /1
ص: 199
بیع مسبّبی؛ ج 2، ص: 199
بیع مسبّبی: مبادلۀ مالی با مالی دیگر.بیع مسبّبی عبارت است از مبادلۀ مالی با مالی دیگر که نتیجۀ عقد بیع است. در مقابل بیع سببی
بیع) -) «1» . که بر عقد بیع اطلاق میگردد و موجب این جابهجایی میشود
بیع مصرّاة؛ ج 2، ص: 199
- تصریه
بیع مضامین؛ ج 2، ص: 199
بیع مضامین: خرید و فروش منیّ موجود در صلب حیوان نر.از دادوستدهاي دوران جاهلیت، بیع مضامین است که منیّ حیوان نر را
براي جفتگیري در مدّت معیّنی میفروختند.از این عنوان در باب تجارت سخن رفته است.بیع مضامین به جهت غرري بودن آن (-
قاعدة غرر) باطل و از جمله معاملاتی است که رسول اکرم صلّی اللّه علیه و آله از آنها نهی کرده است. 1
بیع مضمون؛ ج 2، ص: 199
- بیع سلف
صفحه 155 از 456
بیع معاطات؛ ج 2، ص: 199
- معاطات
بیع ملاقیح؛ ج 2، ص: 199
بیع ملاقیح: بیع جنین در رحم. 1از آن در باب تجارت سخن گفته شده است.بیع ملاقیح به جهت جهالت و عدم قدرت بر تسلیم،
باطل است. 2 برخی بطلان یا صحّت بیع ملاقیح را مبتنی بر تابعیت جنین نسبت به حیوان و عدم تابعیت آن دانسته و گفتهاند: اگر
جنین در رحم جزئی از حیوان به شمار رود دادوستد آن جایز نیست و اگر چنین نباشد، بلکه همچون بذر در زمین باشد که جزء
زمین نیست، امري جدا و مستقل از حیوان محسوب میشود و خرید و فروش آن صحیح است.قائلان به تفصیل، تابعیت را اختیار
کرده و
441 / 1 و 2. جواهر الکلام 22 (3) .442 -441 / 1. جواهر الکلام 22 (2) .164 / 1). کتاب البیع (امام خمینی) 1 )
ص: 200
«3» . بیع ملاقیح را از این جهت باطل دانستهاند نه از جهت جهالت و عدم قدرت بر تسلیم
بیع ملامسه؛ ج 2، ص: 200
بیع ملامسه: نوعی دادوستد عصر جاهلی.در چگونگی بیع ملامسه در جاهلیت، صورتهایی ذکر شده است. 1. با لمس کالا توسط
خریدار بیع، لازم میشده است. 2. هریک از فروشنده و خریدار بعد از وقوع معامله، به قصد لازم گردانیدن آن دست بر کالاي مورد
معامله مینهاد. 3. معامله، بدون تعیین نوع کالا صورت میگرفت، سپس براي تعیین آن، کالا توسط خریدار لمس میشد. 4. کالا
توسط خریدار در تاریکی یا از پس پرده، لمس میشد، سپس معامله صورت میگرفت. خریدار نه کالا را میدید و نه حقّ خیار (-
خیار) داشت. 1از این بیع در باب تجارت سخن رفته است.حکم: بیع ملامسه به جهت غرري بودن آن (- قاعدة غرر) باطل و از
جمله معاملاتی است که رسول خدا صلّی اللّه علیه و آله از آن نهی کرده است. 2
بیع منابذه؛ ج 2، ص: 200
بیع منابذه: نوعی دادوستد عصر جاهلی.بیع منابذه بدینگونه بود که هریک از فروشنده یا خریدار به دیگري میگفت: هرگاه من
کالا را بر زمین انداختم یا تو آن را افکندي، بیع لازم میشود (- عقد لازم)، یا آنکه میگفت: کالا را به طرف من بیند از یا من
کالا را به سوي تو میاندازم تا بیع لازم گردد.برخی گفتهاند: انداختن کالا به سوي خریدار نشانۀ تعیین کالاي فروخته شده بوده
است نه لزوم بیع؛ بدین معنا که معامله در مرحلۀ نخست بدون تعیین نوع کالا صورت میگرفت، مانند آنکه خریدار، پارچه را بدون
تعیین نوع آن از بزّاز
2. جواهر الکلام (5) 230 -229 / 216 ؛ عوائد الایّام/ 89 ؛ مهذب الاحکام 16 / 1. جواهر الکلام 22 (4) .58 / 3). مصباح الفقاهۀ 1 )
.257 /22
ص: 201
میخرید، سپس فروشنده براي تعیین مبیع (کالاي مورد معامله) پارچهاي را به طرف خریدار میانداخت. از این بیع در باب تجارت
سخن گفته شده است.حکم: بیع منابذه به جهت غرري بودن آن (- قاعدة غرر) باطل و از جمله معاملاتی است که در روایت
صفحه 156 از 456
«1» . معروف نبوي از آن نهی شده است
بیع مواضعه؛ ج 2، ص: 201
بیع مواضعه: فروش کالا به کمتر از بهاي خرید آن با اعلام قیمت خرید به مشتري. 1از آن در باب تجارت سخن رفته است.بیع
مواضعه، جایز و مشروع است؛ لیکن صحّت آن به اعلام قیمت خرید و نیز مقداري که از آن کم شده، مشروط است، مانند آنکه
فروشنده به خریدار بگوید: این کالاي خریداري شده به صد تومان را به ده تومان کمتر از آن به تو میفروشم و اگر چنین بگوید:
این کالا را به ده تومان ارزانتر از قیمت خرید به تو میفروشم، چون قیمت خرید در معامله ذکر نشده باطل است. 2بر فروشنده
واجب است قیمت خرید را صادقانه به خریدار اعلام کند. در صورت اخبار دروغین از قیمت خرید، به قول مشهور خریدار بین فسخ
عقد و گرفتن کالا به قیمت تعیین شده در عقد، مخیّر است. 3
بیع مؤامره؛ ج 2، ص: 201
بیع مؤامره: از اقسام بیع خیار شرط.بیع مؤامره به معاملهاي اطلاق میشود که در آن نسبت به امضا یا فسخ آن، مشورت با شخصی
معیّن در مدّتی معیّن، شرط میشود و از آن در باب تجارت سخن رفته است.بیع مؤامره، مشروع و جایز است و هر یک از فروشنده
و خریدار یا هر دو میتوانند براي خود در معامله شرط مشاوره کنند؛ البتّه مدّت آن بنابر مشهور باید معیّن باشد.در نتیجه با حکم به
ابقاي عقد از سوي مشاور، عقد لازم میشود و شرطکننده
/ 1. الحدائق الناضرة 19 (2) .230 -229 / 335 ؛ مهذب الاحکام 16 -334 / 257 و 23 ،216 / 1). عوائد الایّام/ 89 ؛ جواهر الکلام 22 )
/ 184 ؛ الحدائق الناضرة 19 / 3. رسائل المحقق الکرکی 1 (4) 50 / 2. منهاج الصالحین (خوئی) 2 (3) 303 / 198 ؛ جواهر الکلام 23
.49 / 207 ؛ مهذب الاحکام 18
ص: 202
بیع خیار) -) «1» . حقّ فسخ ندارد و با حکم وي به فسخ، شرطکننده بین فسخ و امضاي عقد مخیّر خواهد بود
بیع موقّت؛ ج 2، ص: 202
بیع موقّت: فروختن کالا تا زمانی محدود.مراد از بیع موقّت فروختن چیزي تا مدّتی معیّن- مثلا یک سال- است؛ بهگونهاي که پس
از آن، هریک از ثمن و مثمن به طور قهري و بدون نیاز به انشاي جدید به مالک نخست باز میگردد. از این عنوان در باب تجارت
سخن رفته است.بیع موقّت باطل است. 1
بیع نسیه؛ ج 2، ص: 202
بیع نسیه: معاملۀ کالا در برابر بهاي مدّتدار.بیع نسیه عبارت است از معاملهاي که کالا، نقد ولی بهاي آن مدّتدار است.مقابل بیع
نقد (- بیع نقد) و بیع سلف (- بیع سلف) که در اوّلی هر دو نقد و در دومی بها، نقد ولی کالا مدّتدار است. از این عنوان در باب
تجارت سخن رفته است.بیع نسیه از اقسام بیع (- بیع) است شرط تأخیر در تمامی یا بعض بهاي کالا در معامله تا زمانی معیّن که از
آن به بیع نسیه تعبیر میشود صحیح است. تعیین مدّت بهگونهاي که افزایش و کاهش در آن راه نیابد، شرط صحّت معاملۀ نسیه
است. 1کالاي خریداري شده به نسیه را میتوان پیش از موعد پرداخت بهاي آن فروخت؛ چه به فروشندة اوّل و چه به غیر او. 2
برخی قدما قائل به بطلان چنین معاملهاي شدهاند. 3 البتّه اگر فروشنده هنگام معامله شرط کند که خریدار، کالا را به وي بفروشد
صفحه 157 از 456
معامله به قول مشهور باطل خواهد بود. 4خریدار کالاي نسیه که پس از سررسید بها، لیکن پیش از پرداخت آن تصمیم به فروش
کالا گرفته است اگر آن را به بهاي
449 ؛ حاشیۀ ،416 / 273 ؛ تذکرة الفقهاء (ق) 2 / 1. منیۀ الطالب 2 (2) .36 -35 / 39 ؛ جواهر الکلام 23 / 1). الحدائق الناضرة 19 )
/ 4. جواهر الکلام 23 (6) 3. المراسم العلویۀ/ 176 (5) 108 .2 (4) 100 -99 / 1. جواهر الکلام 23 (3) .66 / المکاسب (یزدي) 1
49 / 110 ؛ منهاج الصالحین (خوئی) 2
ص: 203
خریداري شده، بدون کم و زیاد و یا به غیر جنس ثمن، به کمتر یا بیشتر از قیمت خریداري شده بفروشد، صحیح است؛ لیکن اگر
پرداخت بها قبل از موعد آن بر «5» . بخواهد به مثل بهاي آن به زیاده یا نقصان بفروشد، برخی قدما قائل به بطلان آن شدهاند
خریدار واجب نیست حتّی با مطالبۀ فروشنده، چنانکه اگر خریدار پیش از موعد بخواهد بها را بپردازد، قبول آن بر فروشنده واجب
نیست؛ لیکن پس از رسیدن موعد، فروشنده حقّ خودداري از قبول ندارد و در فرض امتناع، چنانچه ثمن بدون کوتاهی و تصرّف
خریدار تلف گردد، از مال فروشنده رفته و ضمانی متوجّه خریدار نیست. البتّه در فرض امکان رجوع خریدار به حاکم شرع اگر وي
اگر فروشنده بگوید: این کالا را «6» . رجوع نکند و مال تلف شود آیا در این فرض نیز ذمّۀ خریدار بري است یا نه؟ اختلاف است
نقد به ده هزار و نسیه به پانزده هزار ریال فروختم به جهت جهالت ثمن بنابر قول منسوب به مشهور معامله باطل است.همچنین اگر
و نیز کالا و «8» بیع بثمنین).در معاملۀ طلا و نقره در برابر هم -) «7» در مثال بالا به جاي نقد و نسیه، یک ماهه و دو ماهه بگوید
«9» . بهاي همجنس آن مانند گندم در برابر گندم، نسیه جایز نیست
بیع نقد؛ ج 2، ص: 203
بیع نقد: معامله با کالا و بهاي نقد.بیع نقد به معاملهاي اطلاق میگردد که کالا و بهاي آن (عوضین) مدّتدار نیست؛ مقابل بیع نسیه
(- بیع نسیه) و بیع سلف (- بیع سلف) که در اوّلی، بها و در دومی، کالا مدّتدار است. از این عنوان در باب تجارت سخن رفته
است.بیع نقد از اقسام بیع است (- بیع).معامله در دو مورد نقد خواهد بود:
؛8 -4 / 8). جواهر الکلام 24 ) 48 / 108 ؛ منهاج الصالحین (خوئی) 2 -102 . (7) 117 -114 . (6) 112 / 5). جواهر الکلام 23 )
.341 -340 / 9). جواهر الکلام 23 ) 333 -332 / مسالک الافهام 3
ص: 204
از شرایط صحّت «1» . 1. هنگام معامله براي تحویل کالا و بهاي آن مدّت ذکر نشود. 2. شرط فوریت تحویل کالا و بهاي آن بشود
صرف). اگر کالا و بهاي آن همجنس باشند- مانند گندم -) «2» خرید و فروش طلا و نقره در برابر یکدیگر، نقد بودن معامله است
ربا). -) «3» در برابر گندم- معامله تنها بهگونۀ نقد، بدون فزونی یکی بر دیگري در وزن یا کیل، صحیح است
بیع و سلف؛ ج 2، ص: 204
بیع و سلف: فروش دو کالا در یک عقد؛ یکی به نقد و دیگري به سلف.از آن به مناسبت در باب تجارت و نیز دین سخن رفته
است.عنوان یاد شده از حدیث نبوي- معروف به حدیث مناهی- برگرفته شده که پیامبر اکرم صلّی اللّه علیه و آله از بیع و سلف نهی
کرده است 1 و از آنجا که مفهوم سلف علاوه بر معناي معروف (پیش فروش) گاهی در معناي قرض نیز- چنانکه در لغت حجاز
آمده- استعمال میشود، در کلمات فقها براي کلام یاد شده سه تفسیر ذکر شده است: 1. فروشنده در یک عقد، دو کالا بفروشد؛
یکی به نقد و دیگري به سلف (- بیع سلف)، مانند آنکه بگوید: این کتاب و ده کیسه گندم با این اوصاف را- که تا شش ماه دیگر
صفحه 158 از 456
تحویل خواهم داد- به ده هزار تومان به تو فروختم. 2. فروشنده کالایی را در یک عقد به دو بها بفروشد؛ نقد به یک بها و سلف به
. بهایی دیگر، مانند آنکه بگوید: این کیسه برنج با اوصاف مشخّص را نقد به هزار تومان و سلف به پانصد تومان به تو فروختم. 3
بایع، کالا را به شرط قرض بفروشد، مانند آنکه بگوید: فلان کالا را با اوصاف معیّن به تو فروختم به شرط آنکه فلان مبلغ به من
قرض بدهی.بیع و سلف در معناي نخست، صحیح و از مصادیق حدیث مناهی به شمار نمیرود، هرچند برخی در جواز آن تأمّل
47 / 357 و 18 / 1. وسائل الشیعۀ 17 (4) .340 /23 .(3) 7 -4 /24 .(2) 98 / 1). جواهر الکلام 23 )
ص: 205
صورت سوم نیز بنابر مشهور جایز است، هرچند بیع محاباتی (فروختن کالایی به چند برابر قیمت واقعی آن) «2» . و توقّف کردهاند
بیع -) «4» . در صحّت و بطلان صورت دوم اختلاف است، اشهر بطلان آن میباشد «3» . باشد. البتّه چنین معاملهاي کراهت دارد
بثمنین)
بیع وضیعه؛ ج 2، ص: 205
- بیع مواضعه
بیع وفا؛ ج 2، ص: 205
- بیع شرط
بیعه؛ ج 2، ص: 205
آمده است. 1 در بیشتر کتابهاي لغت، بیعه به پرستشگاه ترسایان یا « بیع » بیعه: عبادتگاه اهل کتاب.واژة یاد شده در قرآن با لفظ جمع
کلیسا معنا شده است، هرچند آن را عبادتگاه یهودیان هم گفتهاند 2 (- معبد).
بیعین فی بیع؛ ج 2، ص: 205
بیعین فی بیع: فروختن کالا به دو بها/ فروش کالا به شرط فروش کالایی دیگر توسط خریدار به فروشنده.از آن به مناسبت در باب
تجارت سخن گفته شده است.عنوان یاد شده از جمله معاملاتی است که رسول خدا صلّی اللّه علیه و آله در حدیث مناهی از آن
تعبیر شده است.براي « صفقتان فی واحدة » و « شرطین فی بیع » نهی کرده است. در روایات دیگر از آن حضرت از همین مفاد به
عنوان فوق در کلمات فقها دو معنا ذکر شده است. 1. بیع کالا به دو قیمت؛ یکی به نقد با بهاي کمتر و دیگري به نسیه با بهاي بیشتر
تعبیر شده است و به اعتبار اینکه چنین « بیع بثمنین » یا یکی به مدّت کوتاهتر و دیگري به مدّت بلندتر. بدین اعتبار از این نوع بیع به
شرطین فی » معاملهاي متضمّن دو شرط است- بدین صورت که اگر نقد باشد ثمن، فلان مبلغ و اگر نسیه باشد فلان مبلغ- از آن به
« بیع
(6) 1. حج/ 40 (5) .462 -461 / 4). ریاض المسائل 8 ) 64 / 160 ؛ جواهر الکلام 25 / 3). المبسوط 2 ) 233 / 2). جواهر الکلام 23 )
.248 / 2. دانشنامه جهان اسلام 5
ص: 206
اطلاق شده است.در صحّت و « صفقتان فی واحدة » یا « بیعان فی بیع » تعبیر شده و به اعتبار دو مبادلۀ مختلف در یک معامله عنوان
بطلان چنین بیعی اختلاف است (- بیع بثمنین). 2. بیع کالا به شرط فروش کالایی دیگر به فروشنده توسط خریدار، مانند آنکه
صفحه 159 از 456
فروشنده بگوید: این خانه را به فلان مبلغ به تو فروختم به شرط آنکه تو نیز خانۀ خود را به فلان مبلغ به من بفروشی.در صحّت و
در حدیث مناهی را مجمل (- اجمال) دانسته و بدین « بیعین فی بیع » برخی فقها عنوان «1» . بطلان این نوع معامله نیز اختلاف است
«2» . جهت آن را قابل استناد و استدلال ندانستهاند
بیکاري؛ ج 2، ص: 206
بیکاري: بیشغلی، نداشتن کار.از آن به مناسبت در باب زکات و تجارت سخن رفته است.بیکار بودن با داشتن قدرت بر کار
(بطالت) مکروه است 1 و در روایاتی چند از آن نهی شده و پیامدهاي سوئی- همچون نقصان عقل، سقوط و بیارزشی دیدگاه
چنین کسی نزد مردم و از بین رفتن عزّت و ابتلا به خواري- براي آن ذکر شده است. 2 در روایتی به نقل از موسی بن جعفر علیهما
3در فرض توقّف نفقۀ واجب (- نفقه) بر کسب (- کسب) و قدرت فرد «. خداوند بندة بیکار را دشمن میدارد » : السّلام آمده است
بر آن، بیکاري حرام و کسبوکار، واجب خواهد بود. 4آیا دادن سهم فقرا از زکات به کسی که در عین قدرت بر کسب، از روي
بطالت کسب را رها کرده و در نتیجه نیازمند زکات شده، جایز است یا نه؟ مسئله اختلافی است. 5 عدم جواز به مشهور نسبت داده
شده است. 6معروف میان فقها این است که پدر و مادر و نیز فرزندان، در صورتی مستحقّ نفقهاند (- نفقه) که ناتوان از کسبوکار
باشند. بنابراین کسی که قادر بر کسب
57 ؛ الدروس الشرعیۀ ،13 / 1. وسائل الشیعۀ 17 (3) .412 / 2). فقه الصادق 17 ) 255 / 240 ؛ تحریر الاحکام 2 / 1). کتاب السرائر 2 )
؛306 / 312 ؛ العروة الوثقی 2 -311 / 5. جواهر الکلام 15 (7) 24 .4 (6) 58 .3 (5) 15 - 10 و 14 / 2. وسائل الشیعۀ 17 (4) 186 /3
196 / 6. مدارك الاحکام 5 (8) 101 -100 / العروة الوثقی (ج) 4
ص: 207
«7» . است و از روي بطالت آن را رها کرده، مستحقّ نفقه نیست
بیگانه؛ ج 2، ص: 207
- اجنبی
بیلیارد؛ ج 2، ص: 207
بیلیارد: نوعی بازي.بازي بیلیارد روي میزي مستطیل شکل با سه یا پانزده گوي و میلهاي چوبی انجام میشود 1 و از عناوین جدید
میباشد که در استفتائات به عنوان ابزاري که با آن قمار (- قمار) میشود مطرح گردیده است 2 (- آلات قمار).
بیمار؛ ج 2، ص: 207
- بیماري
بیمارستان؛ ج 2، ص: 207
بیمارستان: محلّ نگهداري و درمان بیماران.از آن به مناسبت در باب زکات یاد شده است.از جمله مصارف زکات، سبیل اللّه (-
سبیل اللّه) است که مراد از آن مصالح عمومی مسلمانان میباشد، همچون ساختن مسجد، بیمارستان و مانند آن دو.در نتیجه هزینه
کردن زکات براي احداث، توسعه و تعمیر بیمارستانی که در خدمت مسلمانان است جایز میباشد. 1
صفحه 160 از 456
بیماري؛ ج 2، ص: 207
بیماري: مقابل سلامت و تندرستی.از آن در بابهاي طهارت، صلات، زکات، صوم، اعتکاف، حج، جهاد، حجر، ضمان، وصیّت،
نکاح، طلاق، اطعمه و اشربه، ارث، حدود، قصاص و دیات سخن رفته است.آداب بیماري: مستحب است بیمار همچون دوران
سلامت، حمد و شکر الهی
؛17 / 238 ؛ اجوبۀ الإستفتاءات 2 / 2. استفتائات جدید (مکارم) 2 ( 1. لغتنامه دهخدا ( 9 (8) .372 -371 / 7). جواهر الکلام 31 )
.372 / 1. منهاج الصالحین (سیستانی) 1 (10) .9 -8 / استفتاآت (امام خمینی) 2
ص: 208
را به جا آورده، بر بیماري شکیبایی ورزد و از وضع خویش نزد غیر مؤمن شکایت نبرد و نیز بیماري خود را تا سه روز کتمان کند،
عیادت بیمار: «1» . سپس مؤمنان را مطّلع ساخته و به آنان اجازه دهد که از او عیادت نمایند و در مراجعه به پزشک شتاب نکند
عیادت بیمار مؤمن مستحب مؤکّ د و داراي پاداش و ثوابی عظیم است. بهتر است عیادت در صبح یا شام انجام گیرد. از آداب
عیادت آن است که زمان آن کوتاه باشد، مگر آنکه خود بیمار خواستار مکث بیشتر باشد.مستحب است عیادتکننده، دست بر
روي ذراع بیمار نهد و براي شفاي وي دعا کند و سورة حمد را بخواند و هدیهاي از میوه و مانند آن براي او ببرد و از کارها و
احکام بیمار: بر بیمار واجب است در صورت «2» . سخنانی که باعث ناراحتی و یأس بیمار میشود بپرهیزد و از او التماس دعا کند
هزینههاي «3» . بیم بر جان خود به سبب ترك درمان، خود را درمان کند؛ در این صورت بر پزشک نیز درمان او واجب خواهد بود
پرداختی بابت بیماري خود و اعضاي خانواده، جزء مئونه (- مئونه) به شمار میرود که خمس بدان تعلّق نمیگیرد.کسی که به سبب
بیماري نتوانسته ماه رمضان روزه بگیرد، در صورتی که بیمارياش تا رمضان آینده ادامه یابد بنابر مشهور، قضاي آن ساقط میشود؛
کسی که پس از احرام بر اثر بیماري از اتمام مناسک «4» . لیکن باید به جاي هر روز یک مدّ طعام (- مدّ) به عنوان فدیه بپردازد
گفته « محصر » یا « محصور » حج یا عمره بازمانده است میتواند با انجام دادن اعمال ویژهاي از احرام خارج شود. به چنین فردي
میشود (- احصار).اگر بیمار با زنی ازدواج کند و قبل از دخول، با آن بیماري بمیرد، عقد باطل میشود. در نتیجه زن از مرد ارث
زنی که در بیماري منجرّ به مرگ شوهرش طلاق داده شده است از «5» . نمیبرد و مهر و نیز عدّه (- عدّه) براي زن ثابت نمیگردد
او ارث میبرد هرچند مرگ شوهرش پس از اتمام عدّة او اتفاق بیفتد؛ مشروط بر اینکه فاصلۀ بین طلاق و فوت بیش از یک سال
نباشد و اگر مرد از آن بیماري بهبود یابد،
؛140 / 3). کتاب المکاسب 2 ) 373 / 5؛ العروة الوثقی 1 -4 / 2). جواهر الکلام 4 ) 372 / 4؛ العروة الوثقی 1 -2 / 1). جواهر الکلام 4 )
221 - 196 و 220 /39 .(5) 25 -24 / 4). جواهر الکلام 17 ) 263 / منهاج الفقاهۀ 2
ص: 209
سپس بمیرد، زن تنها در زمان عدّة طلاق رجعی (- طلاق رجعی) ارث میبرد؛ بنابر فرض اخیر اگر مرگ بعد از تمام شدن عدّه یا
بنابر قولی، از جمله شرایط فردي که عهدهدار حضانت (- «6» . دوران عدّة طلاق بائن (- طلاق بائن) رخ دهد زن ارث نمیبرد
حضانت) کودك میگردد آن است که مبتلا به بیماري مسري همچون جذام، پیسی و نیز بیمارياي که فرد را زمینگیر میکند،
ظاهر کلمات برخی قدما عدم جواز آن در حال «8» . طلاق دادن مکروه است. این کراهت براي بیمار شدیدتر است «7» . نباشد
در اینکه جنایت منجرّ به بیماري و سپس مرگ مجنیّ علیه بر اثر آن، «9» . بیماري است لیکن اگر طلاق دهد، طلاق صحیح میباشد
قتل عمد به شمار میرود تا بر جانی قصاص ثابت گردد یا تفصیل بین قصد قتل و عدم آن است- که در صورت اوّل، قتل عمد و
رطوبتی که از بیمار خارج شده است و منیّ بودن آن «10» . در صورت دوم قتل غیر عمد است و دیه ثابت میگردد- اختلاف است
صفحه 161 از 456
معلوم نیست، در صورتی که با شهوت یا با شهوت همراه با سستی بدن- بنابر اختلاف اقوال- خارج شده باشد حکم به منیّ بودن
آثار بیماري: بیماري به لحاظ ایجاد ضعف و ناتوانی جسمانی و- در مواردي- عقلانی در بیمار، در تغییر احکام «11» . آن میشود
به لحاظ تغییر موضوع آن، آثاري در پی دارد که بدان اشاره میشود. 1. رفع تکلیف: تکالیف زیر از بیمار ساقط است: نماز جمعه؛
و حج؛ چه آنکه وجوب «14» روزة ماه رمضان از بیماري که روزه براي او ضرر دارد «13» ؛ جهاد، در صورت عجز از جنگیدن «12»
آن مشروط به استطاعت بدنی است و با فقدان سلامت جسمانی جهت رفتن به مکّه و انجام دادن مناسک، شخص، مستطیع شمرده
نمیشود و حج از او ساقط میگردد. البتّه در اینکه بر چنین شخصی نایب گرفتن واجب است یا نه، اختلاف است؛ لیکن اگر حج بر
ورود به مکّه باید با احرام باشد. «15» . او مستقر شده باشد در صورت یأس از بهبود، گرفتن نایب به اتفاق آرا واجب خواهد بود
«16» . چند گروه، از جمله بیماران از این امر مستثنا هستند
/42 .(10) 148 -147 / 9). جواهر الکلام 32 ) 147 / 8). المقنعۀ/ 672 ؛ جواهر الکلام 32 ) 289 -287 /31 .(7) 152 -147 /32 .(6)
/16 .(14) 19 /21 .(13) 261 / 12 ). جواهر الکلام 11 ) 278 -277 / 11 ). العروة الوثقی (و حواشی) 1 ) 17 / 24 ؛ کشف اللثام 11 -23
349 / 16 ). ریاض المسائل 6 ) 282 -281 /17 .(15) 345
ص: 210
2. تبدیل تکلیف: بیماري در مواردي سبب انتقال تکلیف به بدل آن میشود، مانند موردي که استعمال آب براي شخصی به جهت
همچنین کسی که بر «17» . بیماري ضرر داشته باشد. در این صورت وظیفۀ مکلّف براي نماز، تیمّم بدل از وضو یا غسل خواهد بود
اضطجاع). 3. حجر: بیماري از -) «18» اثر بیماري، ناتوان از ایستادن است، نشسته و در صورت ناتوانی از آن، خوابیده نماز میخواند
بنابر قول جمعی از فقها، انسان در بیماري منجرّ به مرگ، نمیتواند در افزون بر یک «19» . اسباب حجر (- حجر) شمرده شده است
سوم از اموال خود تصرّف کند، بدینصورت که پیش از مرگ خود، آن را رایگان و بلا عوض به دیگري بدهد، مانند آنکه ببخشد
منجّزات مریض).در اینکه چه نوع بیمارياي موجب حجر میشود و ملاك آن چیست، -) «21» یا ضمانت بلا عوض نماید «20»
اختلاف است. برخی گفتهاند: ملاك، آن نوع بیمارياي است که از نظر عرف بیماري مرگ بر آن صادق باشد. برخی دیگر
گفتهاند: مراد هر نوع بیماري است که منجرّ به مرگ گردد و گروه سوم، ملاك را بیماري خطرناکی دانستهاند که غالبا سبب مرگ
میگردد. بیماریهاي دراز مدّت که چندین سال طول میکشد و نیز بیماریهایی که در نظر عرف به منزلۀ عدم بیماري است، ملاك
4. تأخیر حد: اجراي حدّ تازیانه (- تازیانه) بر بیمار تا زمان بهبود وي به تأخیر میافتد و چنانچه مصلحت در «22» . نخواهد بود
حیوان مریض: در زکات «23» . تعجیل اجراي حد باشد با دستهاي از گیاه- که مشتمل بر عدد تازیانه باشد- حد جاري میگردد
انعام ثلاثه (گاو، گوسفند و شتر) در صورتی که همۀ عدد نصاب سالم باشند، پرداخت حیوان مریض از زکات کفایت نمیکند.
از شرایط قربانی در حج آن است که به بیمارياي- مانند گري- که در لاغري و فاسد شدن گوشت تأثیر دارد مبتلا نباشد. «24»
بهبود) (- درمان) (- پزشکی) -) «25»
؛ 18 ). المقنعۀ/ 215 ) 286 / 456 ؛ کتاب الطهارة (شیخ انصاري) (ق) 2 / 60 ؛ الروضۀ البهیۀ 1 / 17 ). الإقتصاد/ 251 ؛ جواهر الکلام 12 )
.(20) 4 / 19 ). جواهر الکلام 26 ) 347 / 234 ؛ کتاب الصلاة (شیخ انصاري) 1 / 274 ؛ جواهر الکلام 11 / رسائل المحقق الکرکی 3
317 -316 / 97 ؛ جامع المقاصد 5 / 210 ؛ تذکرة الفقهاء (ق) 2 / 21 ). مسالک الافهام 4 ) 307 / 64 ؛ منهاج الصالحین (سیستانی) 2 -63
.(24) 340 -339 / 23 ). جواهر الکلام 41 ) 377 / 465 ؛ القواعد الفقهیۀ (بجنوردي) 6 -461 / 74 و 28 / 22 ). جواهر الکلام 26 )
.140 -139 / 25 ). جواهر الکلام 19 ) 88 / مستمسک العروة 9
ص: 211
بیماري روانی؛ ج 2، ص: 211
صفحه 162 از 456
بیماري روانی: بیماري روحی.از آن به مناسبت در باب نکاح یاد شده است.وجود عیبهایی همچون دیوانگی با شرایطی مجوّز فسخ
نکاح بدون نیاز به طلاق است (- دیوانگی)؛ لیکن صرف ابتلاي مرد یا زن به بیماري روانی تا زمانی که به حدّ جنون نرسیده مجوّز
ازدواج).هرچند در صورتی که این بیماري سبب ضعف عقل یا سفاهت (- سفاهت) گردد، -) «1» فسخ پیوند زناشویی نمیگردد
بیمار، محجور به شمار میرود (- حجر).البتّه اگر سلامت از بیماري روانی در عقد، شرط یا توصیف شده و یا عقد بر آن بنا شده
«2» . باشد، در صورت کشف خلاف، شخص میتواند به جهت تدلیس (- تدلیس) عقد را فسخ کند
بیماري مسري؛ ج 2، ص: 211
بیماري مسري: بیماري قابل انتقال از فرد مبتلا به دیگري.از آن در باب نکاح و نیز در بخش مسائل مستحدثه سخن رفته است.جذام
(- خوره) و برص (- پیسی) از بیماریهاي مسري خطرناکی است که وجود آن در زن قبل از ازدواج و نیز- بنابر قول گروهی- در
مرد، مجوّز فسخ عقد نکاح در صورت جهل به آن پیش از عقد میباشد. 1
76 -74 / 1. فقه الصادق 22 (3) .86 -85 / 2). استفتاآت (امام خمینی) 3 ) 201 / 1). مجمع المسائل 2 )
ص: 212
در اینکه وجود دیگر بیماریهاي مسري خطرناك و لاعلاج مانند ایدز که در جوامع امروزي، شایع و مبتلا به است، در زن یا مرد قبل
از عقد در صورت جهل به آن، همچون جذام و برص مجوّز فسخ عقد نکاح میگردد یا نه اختلاف است. برخی از معاصران، الحاق
آن را به جذام و برص بعید ندانستهاند؛ هرچند گفتهاند: احتیاط در جدایی به طلاق است. لیکن بسیاري آن را مجوّز فسخ نمیدانند
تدلیس).آیا در حضانت کودك (- حضانت) حضانتکننده -) «2» مگر آنکه سلامت از چنین بیمارياي در عقد شرط شده باشد
باید از بیماري مسري خطرناك، همچون جذام و برص- که بیم سرایت آن به کودك میرود- مصون باشد؟از برخی قول به
براي مبتلا به بیماري مسري جایز نیست بیماري خود را عمدا به «3» . اشتراط نقل شده است.برخی دیگر احتمال آن را دادهاند
دیگري سرایت دهد و در صورت خطرناك بودن بیماري مانند ایدز و انتقال آن به قصد کشتن دیگري، چنانچه منجرّ به مرگ وي
گردد، قتل عمد (- قتل) محسوب میشود.از سوي دیگر بر طرف مقابل، دفاع از خود در برابر چنین کسی واجب است، حتّی اگر
متوقّف بر کشتن وي باشد؛ چنانکه بر پزشک آگاه از بیماري وي نیز واجب است ضمن رعایت کرامت بیمار، بیماري یاد شده را به
وي و نزدیکانش اطّلاع دهد تا از شیوع و سرایت آن به دیگري جلوگیري شود. همچنین بر بیمار لازم است در صورت تصمیم بر
ازدواج، آن را به همسر آیندهاش اطّلاع دهد.مادر مبتلا به چنین بیمارياي در صورت بیم ضرر براي کودك به سبب شیر دادن؛ باید
زنی که شوهرش به بیماري مسري خطرناکی همچون ایدز مبتلا است در صورت خوف «4» . از شیر دادن به وي خودداري نماید
«5» . انتقال بیماري به وي از راه آمیزش، میتواند از تمکین خودداري کند و حقّ نفقۀ وي ثابت است
.(5) 548 -545 / 4). صراط النجاة 1 ) 288 -287 / 3). جواهر الکلام 31 ) 190 -189 / 2). مسائل جدید از دیدگاه علما و مراجع 2 )
. ارشاد السائل/ 127
ص: 213
بیمبالاتی؛ ج 2، ص: 213
بیمبالاتی: بیاعتنایی به مسائل دینی.از آن به مناسبت در بابهاي طهارت، صلات، تجارت و شهادات سخن رفته است.طهارت:
صلات: ترك مستحبات و ارتکاب «1» . مستحب است از سؤر (- سؤر) حائض بیمبالات، بلکه هر فرد لاابالی اجتناب شود
صفحه 163 از 456
تجارت: معامله با افراد پست و «2» . مکروهات اگر به حدّي برسد که نشانگر بیاعتنایی و پایبند نبودن فرد به دین باشد، جایز نیست
شهادات: بنابر اشتراط مروّت (- مروّت) در عدالت (- عدالت)، بیمبالاتی موجب سقوط مروّت و در نتیجه «3» . لاابالی مکروه است
بیمبالاتی فرد از زمینهها و اسباب تهمت (مورد اتّهام واقع شدن) شمرده شده است و از آنجا «4» . سقوط عدالت شخص میگردد
«5» . که یکی از شرایط پذیرش شهادت شاهد، متّهم نبودن او است، شهادت شخص بیمبالات پذیرفته نمیشود
بیمه؛ ج 2، ص: 213
بیمه [- تأمین]: نوعی پیمان و قرارداد.بیمه، نوعی تعهّد و پیمان میان دو شخص حقیقی یا حقوقی است که به موجب آن یک طرف
متعهّد میگردد در ازاي پرداخت مبلغی از سوي طرف دیگر، در صورت وقوع یا بروز حادثه، خسارت وارده بر او یا بخشی از آن را
« وجه بیمه » یا « حقّ بیمه » و وجه پرداختی از سوي طرف تعهّد به متعهّد را « بیمه گذار » طرف تعهّد را ،« بیمهگر » جبران نماید.متعهّد را
گویند.عنوان بیمه از عناوین جدید است که به فقه راه یافته و ضمن مسائل مستحدثه از آن بحث شده است.ماهیّت بیمه: بیمه از
عقود و قراردادهاي عقلایی است که در موضوعات مختلف کاربرد دارد؛ لیکن در اینکه عقدي مستقل است و چنانچه تحت هیچ
یک از عناوین معهود همچون: صلح، ضمان و
5). مجمع ) 34 -30 / 4). جواهر الکلام 41 ) 38 / 3). الحدائق الناضرة 18 ) 305 / 2). ذخیرة المعاد 2 ) 171 / 1). جواهر الکلام 6 )
.403 / الفائدة 12
ص: 214
هبۀ مشروط داخل نشود، محکوم به صحّت میباشد، یا تنها در صورتی حکم به مشروعیت آن میشود که مندرج در یکی از
عناوین معهود باشد، اختلاف است.منشأ اختلاف یاد شده این است که آیا تنها معاملاتی محکوم به صحّت هستند که در عصر شارع
(زمان نزول وحی) متعارف و رایج بودهاند، مانند بیع، اجاره و صلح و یا هر معاملهاي که در هر زمان بین عقلا رواج یابد به شرط
بنابر «1» ؟ برخورداري از شرایط کلّی صحّت، صحیح است، هرچند تحت هیچ یک از عناوین معهود در عصر شارع مندرج نباشد
قول نخست، قرارداد بیمه تنها در صورتی صحیح است که با یکی از عناوین معاملات مانند صلح، ضمان و هبۀ مشروط انطباق داشته
انواع بیمه: بیمه داراي انواع بسیاري است از قبیل «3» . لیکن بنابر قول دوم، عقدي مستقل است و حکم خاصّ خود را دارد «2» ؛ باشد
«4» . بیمۀ عمر، بیمۀ بهداشت و درمان، بیمۀ حوادث، بیمۀ بیکاري و بیمۀ شخص ثالث. در احکام، تفاوتی میان انواع بیمه نیست
ارکان بیمه: ارکان بیمه عبارتند از: 1. ایجاب از ناحیۀ بیمهگذار و قبول از ناحیۀ بیمهگر. عکس آن نیز صحیح است. 2. مورد بیمه از
شرایط: در عقد بیمه دو نوع شرط دخیل است؛ شرایط عام و شرایط خاص.منظور از شرایط عام، اموري «5» . جان و مال. 3. وجه بیمه
است که در همۀ عقدها دخیل است، مانند بلوغ، عقل، محجور نبودن (- حجر)، اختیار و قصد داشتن که در متعاقدان معتبر است.
منظور از شرایط خاص، امور معتبر در عقد بیمه است که عبارتند از: 1. تعیین مورد بیمه که شخص است یا مال یا بیماري و مانند
آن. 2. تعیین دو طرف عقد که شخصیت حقیقی است یا حقوقی. 3. تعیین وجه بیمه. 4. تعیین نوع خطري که در صورت بروز، موجب
خسارت میگردد از قبیل آتش سوزي، غرق شدن، دزدي، بیماري و مرگ. 5. تعیین چگونگی باز پرداخت وجه بیمه توسط
بیمهگذار در صورتی که به صورت اقساطی باشد.
2). سؤال و ) 87 -86 / 19 ؛ فصلنامۀ فقه اهل بیت، شماره 8 -17 / 293 ؛ فقه الإمام جعفر الصادق 3 / 1). کتاب البیع (امام خمینی) 3 )
؛609 / 3). تحریر الوسیلۀ 2 ) 118 / 189 ؛ توضیح المسائل (گلپایگانی)/ 489 ؛ منهاج الصالحین (خوئی) 2 - جواب (یزدي)/ 188
609 ؛ منهاج الصالحین / 4). تحریر الوسیلۀ 2 ) 223 -221 / 447 ؛ مهذب الاحکام 18 / توضیح المسائل (اراکی)/ 555 ؛ کلمۀ التقوي 4
608 / 421 ؛ تحریر الوسیلۀ 2 / 5). منهاج الصالحین (خوئی) 1 ) 420 / (خوئی) 1
صفحه 164 از 456
ص: 215
لزوم یا جواز عقد بیمه: عقد بیمه بنابر قول به مستقل بودن آن، لازم است (- عقد) و «6» .( 6. تعیین مدّت بیمه (آغاز و انجام آن
هیچکدام از دو طرف بدون رضایت دیگري حقّ برهم زدن آن را ندارد مگر آنکه حقّ فسخ براي یکی از آن دو، یا هر دو براي
و بنابر قول به عدم استقلال آن، اگر منطبق بر یکی از عناوین عقود لازم- مانند هبۀ «7» مدّتی معیّن در ضمن عقد شرط شده باشد
و چنانچه به صورت جعاله (- جعاله) باشد، جایز است و هریک از دو طرف میتوانند، هر «8» مشروط و صلح- باشد، لازم است
بیمۀ متقابل) -) «9» . زمان که بخواهند عقد را فسخ کنند
بیمۀ متقابل؛ ج 2، ص: 215
بیمۀ متقابل: از اقسام بیمه.بیمۀ متقابل عبارت است از اینکه چند نفر با سرمایۀ مشترك شرکتی تأسیس کنند و قرار بگذارند هر
خسارتی- اعم از مالی و جانی- به هریک از آنان وارد شد از طریق شرکت یاد شده جبران نمایند. از این عنوان در بخش مسائل
مستحدثه سخن رفته است.حکم: بیمۀ متقابل از عقود و قراردادهاي عقلایی است. تصحیح آن در قالب یکی از عقود اسلامی- بنابر
قول به اینکه تنها معاملاتی محکوم به صحّت است که منطبق بر عناوین معاملات رایج در عصر شارع (عصر نزول وحی) باشد- به
یکی از سه طریق ذیل است: 1. عقد ضمان؛ بدینگونه که هریک از اعضا براساس آییننامۀ تنظیمی شرکت،
450 / 610 ؛ منهاج الصالحین (سیستانی) 1 -609 / 7). تحریر الوسیلۀ 2 ) 421 / 609 ؛ منهاج الصالحین (خوئی) 1 / 6). تحریر الوسیلۀ 2 )
.229 -222 / 9). مهذب الاحکام 18 ) 421 ؛ توضیح المسائل (گلپایگانی)/ 489 / 8). منهاج الصالحین (خوئی) 1 )
ص: 216
خسارت معیّن وارد بر دیگر اعضا را به نسبت خاص که تابع میزان مال هریک از آنها است در مقابل ضمانت آنان، ضمانت کند.
البتّه خسارت از مال مشترك ادا خواهد شد. به عنوان مثال اگر اعضاي شرکت ده نفر با سرمایۀ مساوي باشند، هرکدام به مقدار یک
دهم ضامن خسارت وارد بر دیگري است.این نوع ضمان از مصادیق ضمان اعیان به شمار میرود و بنابر قول به صحّت ضمان اعیان
غیر مضمون، صحیح است و در صورت انطباق عقد ضمان بر بیمۀ متقابل، عقد بیمه لازم و وفاي به آن بر هریک از اعضا واجب
خواهد بود. 2. عقد صلح؛ بنابر اینکه صلح عقدي مستقل باشد (- صلح). بدین صورت که شرکا با یکدیگر بر این امر مصالحه
میکنند که هرکدام مبلغی معیّن به حساب شرکت واریز کند و به نسبت خاص- که تابع میزان مشارکت هرکدام است- خسارت
وارد بر جان یا مال دیگر شرکا را جبران نماید. عقد صلح نیز لازم و وفاي به مفاد آن واجب است. 3. عقد شرکت؛ بدینگونه که
قرارداد منطبق با عقد شرکت (- شرکت) تنظیم و براساس آن هریک از شرکا در ضمن عقد ملتزم به جبران خسارت دیگر شریکان
میشود. در این فرض عقد جایز است (- عقد جایز)؛ لیکن تا زمانی که قرارداد فسخ نشده است عمل به این شرط واجب خواهد
بود.اگر شرکت یاد شده با سرمایۀ مشترك و با اجازة اعضا به تجارت بپردازد، صحیح است و سود حاصل از آن به نسبت سهم
«1» . هریک بین آنان توزیع میشود
بین الحرّتین؛ ج 2، ص: 216
بین الحرّتین: بخشی از سرزمین مدینه، واقع بین دو حرّه (ریگزار)؛ حرّة واقم در شرق و حرّة عقیق (لیلی) در غرب مدینه.از آن به
مناسبت در باب حج نام برده شده است.شکار کردن در محدودة حرم مدینه (- حرم) بجز حدّ فاصل بین دو حرّة یاد شده جایز و در
حرمت یا کراهت آن
. 722 و 757 / 75 ؛ توضیح المسائل مراجع 2 - 610 ؛ المسائل المستحدثۀ/ 74 / 1). تحریر الوسیلۀ 2 )
صفحه 165 از 456
ص: 217
«1» . در محدودة دو حرّه اختلاف است؛ لیکن- حتّی بنابر قول به حرمت- کفّاره ندارد
بین الطلوعین؛ ج 2، ص: 217
بین الطّلوعین: مدّت زمان میان فجر صادق تا برآمدن آفتاب.از آن به مناسبت در بابهاي طهارت، صلات، حج، تجارت و نکاح
سخن رفته است.بحث مهم مطرح در فقه دربارة بین الطلوعین این است که این مدّت زمان از روز به شمار میرود یا از شب؟ به
عبارت دیگر آیا آغاز روز طلوع فجر صادق است (- فجر) یا طلوع خورشید؟معروف و مشهور، قول نخست است، بنابراین، روز
عبارت است از مدّت زمان میان طلوع فجر صادق و غروب خورشید. 1قول سومی نیز در مسئله وجود دارد که با برخی روایات
منطبق است و آن این است که زمان یاد شده نه از شب به شمار میرود و نه از روز بلکه زمان مستقل و جدا از شب و روز است. 2
مدّت شب بنابر قول اوّل کوتاهتر از مدّت شب بنابر قول دوم است. در نتیجه زمان نیمهشب- که آخر وقت نماز مغرب و عشا است-
بنابر قول اوّل زودتر از زمان نیمهشب بنابر قول دوم میباشد. 3آغاز وقت اداي نماز صبح طلوع فجر صادق و انتهاي آن طلوع
خورشید است. 4زمان وقوف اختیاري (- وقوف) در مشعر، بین الطّلوعین است. 5اشتغال به تعقیب (- تعقیب) بعد از نماز صبح تا
برآمدن آفتاب 6 و دعا کردن در بین الطّلوعین 7 از مستحبات مؤکّد است. نیز مستحب است مباهله (- مباهله) بین الطّلوعین انجام
گیرد. 8 در مقابل، خوابیدن، 9 آمیزش کردن 10 و نیز اشتغال به کسبوکار در این وقت کراهت دارد. 11
170 ؛ التنقیح / 53 ؛ جامع المدارك 1 / 1. الحدائق الناضرة 6 (2) .335 -334 / 79 ؛ مستند الشیعۀ 13 -78 / 1). جواهر الکلام 20 )
3. العروة الوثقی (4) 165 / 52 ؛ مستدرك الوسائل 3 / 272 ؛ وسائل الشیعۀ 4 / 2. التنقیح (الصلاة) 1 (3) 272 و 386 ،267 / (الصلاة) 1
/7 .7 (8) 458 / 6. وسائل الشیعۀ 6 (7) 85 / 5. جواهر الکلام 19 (6) 96 / 201 ؛ جواهر الکلام 7 / 4. الحدائق الناضرة 6 (5) 516 /1
.456 / 11 . جواهر الکلام 22 (12) 125 /20 .10 (11) 496 / 9. وسائل الشیعۀ 6 (10) 508 -507 / 136 ؛ کشف الغطاء 3 .8 (9) 67
ص: 218
بین الفجرین؛ ج 2، ص: 218
بین الفجرین: فاصلۀ زمانی بین فجر کاذب و صادق.از آن به مناسبت در باب صلات یاد شده است.خواندن نماز شفع و وتر- بعد از
در بین الفجرین افضل است. «2» نماز شب)- و نیز نافلۀ صبح -) «1» خواندن هشت رکعت نماز شب
بینایی؛ ج 2، ص: 218
بینایی: قوّة دیدن رنگها و شکلها، از حواس پنجگانه.از آن به مناسبت در بابهاي صلات، قضاء، قصاص و دیات سخن رفته
است.صلات: مستحب است مؤذّن، بینا و وقتشناس باشد. 1قضاء: در شرط بودن بینایی در قاضی اختلاف است. 2قصاص و دیات:
اگر بر اثر جنایت عمدي، بینایی کسی از بین برود جانی قصاص میشود. اگر قصاص موجب آسیب رسیدن به حدقه یا مژگان چشم
گردد، حقّ قصاص ساقط و تنها دیه ثابت میشود. 3 از بین بردن بینایی دو چشم موجب ثبوت دیۀ کامل (- دیه) و یک چشم
موجب ثبوت نصف دیه است. 4با اختلاف جانی و مجنیّ علیه در زوال بینایی، به اهل خبره (- اهل خبره) رجوع میگردد و شهادت
دو مرد متخصص و عادل یا یک مرد و دو زن در این خصوص پذیرفته میشود. 5 اگر نظر آنان بر عدم بازگشت بینایی یا بازگشت
آن پس از مدّتی معیّن باشد و با سپري شدن آن مدّت بینایی باز نگردد و یا مجنیّ علیه قبل از رسیدن آن مدّت بمیرد، دیه استقرار
مییابد. برخی گفتهاند: در فرض عدم تعیین زمان براي بازگشت بینایی نیز دیه مستقر میشود. در صورت بازگشت بینایی در زمان
صفحه 166 از 456
تعیین شده، در ازاي مدّتی که بینایی از دست رفته است ارش (- ارش) تعلّق میگیرد.برخی در فرض اختلاف گفتهاند: چشمان
مجنیّ علیه در مقابل تابش نوري قوي همچون خورشید قرار داده میشود.اگر از نور متأثّر و بسته شد حکم به کذب
611 / 1. العروة الوثقی 1 (3) .493 / 22 ؛ روض الجنان 2 / 2). جامع المقاصد 2 ) 128 / 141 ؛ کشف الغطاء 3 / 1). الدروس الشرعیۀ 1 )
302 .5 (7) 301 /43 .4 (6) 373 -371 /42 .3 (5) 21 / 2. جواهر الکلام 40 (4)
ص: 219
بودن ادّعاي مجنیّ علیه و عدم ثبوت دیه میگردد و اگر بازماند، ادّعاي او پذیرفته شده و دیه با قسامه (- قسامه) ثابت میشود.اگر
پس از مدّتی بینایی بازگردد و بازگشت آن- هرچند با تشخیص اهل خبره- کاشف از عدم زوال بینایی او باشد، استحقاق ارش
اگر موضوع اختلاف جانی و مجنیّ علیه بازگشت بینایی باشد در صورت عدم «6» . دارد. در غیر این صورت دیه ثابت میشود
اگر مجنیّ علیه مدّعی کاهش بینایی یک چشم خود باشد، با چشم «7» . وجود بیّنه (- بیّنه) قول مجنیّ علیه با قسم پذیرفته میشود
سالم وي، قیاس و مقدار نقصان محاسبه میگردد و اگر مدّعی ضعف بینایی هر دو چشم باشد با چشم سالم همسالان او مقایسه
میشود و مقدار ضعف، مشخّص و پس از قسامه، دیۀ آن به نسبت دیۀ کامل، محاسبه و در صورت مطالبۀ مجنیّ علیه به وي
پرداخت میگردد. البتّه قسامه در موردي جریان مییابد که احتمال دروغگو بودن مدّعی- هرچند از جهت ادّعاي استناد نقصان به
«8» . جنایت وارد شده- میرود و گرنه در فرض علم قاضی به صدق یا کذب گفتۀ وي با آزمایش و امتحان، نیازي به قسامه نیست
(- چشم) (- نابینایی)
بیّنه؛ ج 2، ص: 219
در لغت به معناي دلیل « بان، یبین، بیانا » از ریشۀ « بیّن » بیّنه: دلیل معتبر (حجّت)/ شهادت معتبر/ شهادت دو مرد عادل.واژة بیّنه مؤنّث
«2» . چنانکه در قرآن کریم نیز در این معنا به کار رفته است «1» . روشن و چیزي که چیزي دیگر با آن اثبات میشود، آمده است
عنوان بیّنه در کلمات فقها- بویژه در مسائل مربوط به دعاوي و مخاصمات- در معناي شهادت معتبر شرعی به کار رفته است؛ لیکن
در اینکه این کاربرد از
.(1) .359 -354 / 307 ؛ مبانی تکملۀ المنهاج 2 -305 .(8) 303 / 7). جواهر الکلام 43 ) 355 -354 / 6). مبانی تکملۀ المنهاج 2 )
211 ؛ آل عمران/ 97 ؛ انعام/ 157 ، 2). بقرة/ 209 ) « بین » المفردات (راغب)/ واژة
ص: 220
باب استعمال عام در خاص است یا از باب انطباق عام بر افراد، اختلاف است. در کاربرد اوّل، بیّنه از مفهوم لغوي به معناي شرعی
نقل یافته و معناي اصطلاحی پیدا کرده است؛ لیکن در کاربرد دوم، در همان معناي لغوي به کار رفته است و انطباق عام بر افراد
خود موجب اعراض از معناي لغوي آن نخواهد شد. برخی، احتمال انتقال بیّنه از معناي لغوي به معناي خاص و اصطلاحی در باب
اختلاف دیگر دربارة بیّنه مربوط به ثبوت حقیقت شرعی (- حقیقت شرعی) براي آن در کلام شارع- «3» . دعاوي را بعید ندانستهاند
یعنی روایات بویژه روایات صادر از رسول اکرم صلّی اللّه علیه و آله- و عدم ثبوت آن است.برخی بهطور کلّی منکر ثبوت حقیقت
شرعی براي بیّنه شده و گفتهاند: بیّنه در روایات همانند قرآن در معناي لغوي استعمال شده است. برخی دیگر ثبوت آن را در عصر
بنابر ثبوت معناي «4» . ائمّه علیهم السّلام پذیرفته ولی در عصر نبی اکرم صلّی اللّه علیه و آله مورد تردید و تأمّل قرار دادهاند
برخی «5» . اصطلاحی براي بیّنه، در بیان مصادیق آن، نظرات مختلف است.بسیاري تنها مصداق آن را دو شاهد مرد عادل دانستهاند
چنانکه بعضی شهادت چهار زن را نیز بر دو مصداق قبلی «6» ، دیگر، شهادت یک مرد همراه دو زن را نیز مصداق آن شمردهاند
موضوع سخن در این مقاله بیّنه به معناي شهادت دو مرد عادل است که در کتابهاي مربوط به قواعد فقهی تحت «7» . افزودهاند
صفحه 167 از 456
و در کتب فقهی در بابهایی نظیر طهارت، قضاء، شهادات، حدود و قصاص از آن « عموم حجّیت بیّنه » یا « قاعدة حجّیت بیّنه » عنوان
سخن رفته است.حجّیت: سخن از حجّیت بیّنه براي اثبات احکام کلّی صادر از شارع مقدّس با آن نیست؛ زیرا در احکام کلّی خبر
شخص ثقه (- خبر واحد) به دلیل خاص، کفایت میکند؛ بلکه براي اثبات موضوعات داراي آثار شرعی با بیّنه و ترتّب آثار آن
در اصل حجّیت بیّنه بحثی نیست.بحثی که در این زمینه مطرح است این «8» . است
.(5) 51 -46 / 314 ؛ القواعد الفقهیۀ (مکارم) 2 -313 / 4). عوائد الایّام/ 821 ؛ التنقیح (الطهارة) 1 ) 3). مصطلحات الفقه/ 119 )
7). عوائد ) 432 / 6). جواهر الکلام 40 ) 49 / 10 ؛ القواعد الفقیهۀ (مکارم) 2 / 655 ؛ القواعد الفقهیۀ (بجنوردي) 3 ،650 / العناوین 2
243 ؛ کتاب القضاء (آشتیانی)/ 5 / 8). مقالات الاصول 2 ) 26 -25 / الایّام/ 823 ؛ القواعد الفقهیۀ (بجنوردي) 3
ص: 221
است که آیا حجّیت بیّنه عام است- یعنی همۀ موارد و موضوعات را دربر میگیرد؛ چه موضوعات مورد دعاوي و مخاصمات و چه
غیر آنها همچون طهارت، نجاست و اجتهاد، بجز موضوعاتی که به دلیل خاص از این عموم استثنا شده باشد- یا چنین نیست و
حجّیت آن به موضوعاتی محدود میشود که دلیل خاص بر حجّیت بیّنه در آنها وارد شده است، مانند موضوعات مورد دعاوي و
مخاصمات؟ بر عموم حجّیت بیّنه از سوي فقهاي متعدّد ادّعاي اجماع شده است. البتّه برخی قائل به عدم ثبوت نجاست به بیّنه و
شرایط «9» . برخی دیگر قائل به عدم ثبوت اجتهاد به آن شدهاند؛ ولی به این قول به دلیل نادر و شاذّ بودن آن اعتنا نشده است
حجّیت: عدالت (- عدالت) و دو نفر بودن شاهد، شرط پذیرش بیّنه و ترتّب آثار بر آن است. آیا مرد بودن نیز شرط است یا نه؟
مسئله اختلافی است.بنابر اشتراط آن، شهادت زن جز در موضوعاتی که دلیل بر پذیرش آن وجود دارد، پذیرفته نیست و بنابر عدم
اشتراط، شهادت زن همچون شهادت مرد در همۀ موضوعات- جز موضوعاتی که به دلیل خاص از این عموم استثنا شده باشد-
پذیرفته است.البتّه بنابر قول دوم، شهادت چهار زن جایگزین شهادت دو مرد میشود و کمتر از آن پذیرفته نیست مگر آنکه دلیلی
موارد استثنا: موضوعاتی که به دلیل خاص با شهادت دو مرد عادل ثابت نمیشود از «10» . خاص بر پذیرش آن وجود داشته باشد
حکم یادشده استثنا شده است، مانند زنا (- زنا)، لواط (- لواط) و مساحقه (- مساحقه). موضوعات یاد شده تنها با شهادت چهار
مرد عادل ثابت میگردد.همچنین مواردي که بیّنه در آنها شرعا حجّیت ندارد، مانند بیّنه منکر که بیّنۀ داخل نامیده میشود (- بیّنۀ
داخل)- بنابر قول به اختصاص اقامۀ بیّنه به مدّعی- و یا جایی که به تنهایی حجّیت ندارد بلکه براي حجّیت نیاز به ضمیمه دارد،
«11» . مانند شهادت بر مدیون بودن میّت به فلان مبلغ که بیّنه با ضمیمه شدن قسم مدّعی قابل پذیرش است
10 ). عوائد ) 54 و 58 / 23 ؛ القواعد الفقهیۀ (مکارم) 2 / 812 ؛ القواعد الفقهیۀ (بجنوردي) 3 - 650 ؛ عوائد الایّام/ 811 / 9). العناوین 2 )
؛22 / 11 ). القواعد الفقهیۀ (بجنوردي) 3 ) 64 / 26 ؛ القواعد الفقیهۀ (مکارم) 2 -25 / الایّام/ 823 ؛ القواعد الفقهیۀ (بجنوردي) 3
69 -66 / القواعد الفقهیۀ (مکارم) 2
ص: 222
شرایط موضوع بیّنه: موضوعی که با بیّنه اثبات میگردد باید داراي اثر شرعی و محسوس باشد؛ چه خودش محسوس باشد، مانند
مطلق یا مضاف بودن آب، یا به آثارش، مانند عدالت و اجتهاد و یا به اسبابش، مثل طهارت، نجاست، زوجیت و ملکیّت که اسباب
حدوث آنها مشهود و محسوس است.در موضوعات غیر محسوس، بیّنه حجّت نیست؛ ازاینرو خبر دادن کارشناس از نظر کارشناسی
تقدّم بیّنه بر اصول «12» . خود در موضوع مورد تخصصش شهادت به شمار نمیرود و شرط پذیرش آن عدالت و تعدّد شاهد نیست
موضوعی و سایر امارات: اگر مفاد شهادت بیّنه برخلاف مقتضاي اصل موضوعی (- اصل موضوعی) همچون قاعدة فراغ و تجاوز،
قاعدة طهارت، اصل عدم تذکیه، اصل حلّیت و استصحاب باشد، بیّنه مقدّم و به آن عمل میشود. همچنین نسبت به امارات (-
اماره) مانند قاعدة ید و بازار مسلمانان اگر بیّنه برخلاف آنها شهادت دهد، بیّنه مقدّم میشود؛ ولی اگر بیّنه بر خلاف اقرار مشهود له
صفحه 168 از 456
شهادت دهد- مانند اینکه بگوید این مال از آن زید است و زید اقرار کند که از آن عمرو است و بیّنه را تکذیب کند- اقرار، مقدّم
البتّه در خصوص اقرار به قتل اگر اقرار برخلاف بیّنه باشد برحسب برخی روایات وارد شده، «13» . و به مقتضاي آن عمل میشود
ولیّ مقتول بین یکی از چند امر مخیّر است: قصاص اقرارکننده؛ قصاص مشهود علیه به شرط پرداخت نصف دیۀ او به اولیایش «14»
از سوي مقرّ؛ قصاص هر دو (مقرّ و مشهود علیه) به شرط پرداخت نصف دیۀ مشهود علیه به اولیاي او از سوي ولیّ مقتول و یا گرفتن
تعارض دو بیّنه: اگر نسبت به موضوعی «15» . نصف دیه از هریک. مشهور به مفاد این روایت عمل کرده و مطابق آن فتوا دادهاند
اعم از مالی و غیر آن، دو بیّنه اقامه شود که مفاد هریک مخالف دیگري باشد و جمع بین آن دو ممکن نباشد، تعارض پیش
اگر موضوع تعارض دو بیّنه مال باشد در صورتیکه مال مورد نزاع در تصرّف یکی از دو طرف باشد، عنوان بیّنۀ «16» . میآید
داخل
39 ؛ القواعد -36 / 13 ). القواعد الفقهیۀ (بجنوردي) 3 ) 24 -22 / 819 ؛ القواعد الفقهیۀ (بجنوردي) 3 - 12 ). عوائد الایّام/ 816 )
410 /40 .(16) 225 -223 / 15 ). جواهر الکلام 42 ) 144 / 14 ). وسائل الشیعۀ 29 ) 75 -73 / الفقهیۀ (مکارم) 2
ص: 223
و خارج پیدا میکند که در تقدیم بیّنۀ داخل بر خارج یا عکس آن و یا رجوع به قرعه، اختلاف است (- بیّنۀ خارج) و اگر مال در
تصرّف هر دو طرف باشد، بنابر نظر مشهور، به هریک نیمی از آن داده میشود؛ هرچند در لزوم و عدم لزوم قسم خوردن هرکدام
تداعی).اگر مال مورد نزاع در دست فردي سوم -) «17» اختلاف است. از برخی قدما اقوال دیگري در این مسئله نقل شده است
باشد، بنابر قول مشهور ابتدا به مرجّحات رجوع میشود و بیّنهاي که شاهدان آن عادلتر و یا در صورت تساوي در عدالت،
تعدادشان بیشتر است، مقدّم میشود و در فرض تساوي در عدالت و عدد، بین آن دو قرعه زده میشود، هرکدام قرعه به نامش
در تعارض دو بیّنه در دعاوي، فروع دیگري نیز مطرح شده که در «18» . درآمد پس از یاد کردن سوگند، مال به او داده میشود
کتابهاي فقهی به تفصیل آمده است.اگر موضوع تعارض دو بیّنه از حدود باشد، حد به جهت شبهه ساقط میشود، مانند اینکه بیّنهاي
اگر موضوع از موارد ثبوت «19» . بر زنا دادن زنی و بیّنۀ دیگر بر باکره بودن او شهادت دهد. در این صورت حدّ زنا ساقط میگردد
قصاص باشد- مانند آنکه دو شاهد عادل شهادت دهند که مثلا زید، عمرو را کشته است و دو شاهد عادل دیگر شهادت دهند که
اگر موضوع مورد تعارض غیر از دعاوي و مخاصمات باشد- مانند تعارض «20» . بکر، عمرو را کشته است- قصاص ساقط میشود
دو بیّنه در طهارت و نجاست چیزي یا در تحقّق و عدم تحقّق مسافت شرعی و یا در بیان فتواي مجتهدي- در فرض عدم ترجیح یکی
بر دیگري هر دو ساقط میگردند و به هیچکدام عمل نمیشود و با ترجیح یکی بر دیگري، آنکه مرجّ ح دارد مقدّم میشود. مثلا
در تعارض دو بیّنه در طهارت و نجاست چیزي، بیّنهاي که با استناد به اصل استصحاب شهادت میدهد بر بیّنۀ استنادکننده به اصل
اگر موضوع مورد تعارض جرح و «21» . طهارت مقدّم میگردد، چنانکه بیّنۀ مستند به علم بر بیّنۀ مستند به اصل مقدّم میشود
تعدیل شهود باشد، در تقدیم بیّنۀ جرح
219 -218 /42 .(20) 363 -362 /41 .(19) 432 -424 / 18 ). جواهر الکلام 40 ) 252 -245 / 416 ؛ فقه الصادق 25 -410 .(17)
.326 -325 / 21 ). التنقیح (الطهارة) 1 )
ص: 224
بر بیّنۀ تعدیل یا عکس آن اختلاف است (- تزکیه).از بیّنه به لحاظ کاربردهاي گوناگونی که در فقه دارد با تعابیر و نامهاي مختلف
یاد شده است، مانند بیّنۀ داخل، بیّنۀ خارج، بیّنۀ جرح، بیّنۀ تعدیل، بیّنۀ اثبات، بیّنۀ نفی و بیّنۀ انهاء (- انهاء حکم). (- شهادت) (-
قاعدة بیّنه و یمین)
بیّنۀ اثبات؛ ج 2، ص: 224
صفحه 169 از 456
- شهادت اثبات
بیّنۀ اصل؛ ج 2، ص: 224
- شهادت اصل
بیّنۀ انهاء؛ ج 2، ص: 224
بیّنۀ انهاء: گواهیدهندگان نزد حاکم دوم به حکم صادر از حاکم اوّل (- انهاء حکم).
بیّنۀ تعدیل؛ ج 2، ص: 224
بیّنۀ تعدیل: گواهان بر عدالت شاهد، مقابل بیّنۀ جرح.از آن در باب قضاء سخن رفته است.شرط پذیرش گواهی شاهد، عدالت است
(- عدالت). حاکم با علم به عدالت شاهد، شهادت او را میپذیرد و با عدم آگاهی از آن، از مدّعی میخواهد شاهدان خود را
اگر مدّعی بر عدالت شهود بیّنه اقامه کند و منکر نیز در «1» . تزکیه (- تزکیه) کند؛ بدین معنا که بیّنهاي بر عدالت آنان بیاورد
مقابل، بر نفی عدالت ایشان اقامۀ بیّنه کند، بین دو بیّنه تعارض پیش میآید،
110 / 1). جواهر الکلام 40 )
ص: 225
به شرط آنکه مفاد هریک، تکذیب دیگري باشد و جمع بین آن دو ممکن نباشد؛ لیکن اگر جمع آن دو ممکن باشد؛ بیّنۀ جرح (-
بیّنۀ جرح) مقدّم میشود؛ زیرا جارح به چیزي شهادت میدهد که بر معدّل پنهان مانده است، مانند اینکه معدّل بگوید: من با او
معاشرت داشتم و او را داراي ملکۀ عدالت یافتم و ندیدم گناه کبیرهاي از وي سر بزند، و جارح بگوید: در فلان روز مرتکب فلان
گناه شده است.اگر بیّنۀ تعدیل به چیزي شهادت دهد که بر جارح پوشیده بوده است، شهادت او مقدّم میشود، مانند آنکه بگوید:
هرچند در فلان روز گناهی از او سرزده ولی از آن گناه توبه کرده است و من پس از آن، او را عادل یافتم.اگر مفاد شهادت دو بیّنۀ
جرح و تعدیل، تکذیب یکدیگر باشد، مثلا یکی به نحو اطلاق بر عدالت و دیگري به همانگونه بر فسق شهود گواهی دهد یا آنکه
بیّنۀ تعدیل به اشتغال شهود به عملی غیر معصیت در زمانی شهادت دهد که بیّنۀ جرح در همان وقت به ارتکاب آنان به گناه گواهی
دهد، مانند آنکه معدّل بگوید: شاهد در روز جمعه در فلان ساعت در مسجد مشغول عبادت بوده و جارح بگوید: وي در همان
وقت از فلان جا دزدي کرده است. در این صورت اختلاف است که بیّنۀ جرح مقدّم میشود یا بیّنۀ تعدیل، یا به قرعه رجوع میشود
«2» . و یا به هیچ کدام عمل نمیگردد
بیّنۀ جارح؛ ج 2، ص: 225
- بیّنۀ جرح
بیّنۀ جرح؛ ج 2، ص: 225
بیّنۀ جرح: گواهان بر نفی عدالت شاهد، مقابل بیّنۀ تعدیل (- بیّنۀ تعدیل).
بیّنۀ حسبه؛ ج 2، ص: 225
صفحه 170 از 456
- شهادت حسبه
بیّنۀ خارج؛ ج 2، ص: 225
بیّنۀ خارج: گواهی دهندگان بر مالکیت غیر ذي الید.مالی که تحت تصرّف کسی است اگر دیگري نسبت به آن مدّعی باشد و بر
.82 - 95 ؛ کتاب القضاء (آشتیانی)/ 77 -92 / 122 ؛ فقه الصادق 25 -120 .(2)
ص: 226
ادّعاي خود بیّنه اقامه کند، به این بیّنۀ- از آن جهت که موضوع مورد شهادت از تحت تصرّف مدّعی بیرون است- بیّنۀ خارج
گویند، در مقابل بیّنۀ داخل (- بیّنۀ داخل) که ذوالید اقامه میکند.از این عنوان در باب قضاء سخن رفته است.اگر کسی نسبت به
مالی که تحت تصرّف دیگري است، ادّعاي مالکیت کند و بر آن بیّنه بیاورد، به نفع او حکم میشود و اگر هر دو، بیّنه بیاورند در
تقدیم هریک از بیّنۀ داخل و خارج بر دیگري، یا رجوع به قرعه (- قرعه) و یا رجوع به مرجّحات، مانند اعدل یا اکثر بودن شهود و
اگر مفاد شهادت هر دو بیّنۀ داخل و خارج، «1» . تقدیم بیّنۀ داراي مرجّ ح، اقوال در مسئله، مختلف و تا ده قول ذکر شده است
بیّنه) -) «2» . مالکیت مطلق- بدون ذکر سبب- باشد بنابر مشهور، بیّنۀ خارج مقدّم میشود
بیّنۀ داخل؛ ج 2، ص: 226
بیّنۀ داخل [- بیّنۀ متشبّث]: گواهی دهندگان بر مالکیت ذوالید.اگر نسبت به مالی که تحت تصرّف کسی است، فردي دیگر نیز
ادّعاي مالکیت نماید و هر دو بر ادّعاي خود بیّنه اقامه کنند، در تقدیم بیّنۀ هریک بر دیگري، اختلاف است. به بیّنهاي که ذوالید
-) اقامه میکند- از آن جهت که مال مورد ادّعا در دست او است- بیّنۀ داخل گفته میشود، مقابل بیّنۀ خارج (- بیّنۀ خارج). 1
بیّنه)
بیّنۀ شرعی؛ ج 2، ص: 226
بیّنۀ شرعی: شهادت دو مرد عادل (- بیّنه).
بیّنۀ فرع؛ ج 2، ص: 226
- شهادت فرع
بیّنه؛ قاعده؛ ج 2، ص: 226
- بیّنه
بیّنۀ کامل؛ ج 2، ص: 226
بیّنۀ کامل: قسمی از بیّنه.عنوان یاد شده در باب قضاء ضمن فرعی در کلمات فقها به کار رفته است. آن
.383 / 1. مستند الشیعۀ 17 (3) .416 / 2). جواهر الکلام 40 ) 394 -383 / 1). مستند الشیعۀ 17 )
ص: 227
صفحه 171 از 456
فرع این است: شخصی- مثلا- نسبت به خانهاي که تحت تصرّف دیگري است، براي خود و برادر غایبش به عنوان ارث پدرشان
ادّعاي مالکیت میکند و بیّنۀ کامل میآورد.در اینکه مراد از بیّنۀ کامل چیست، دیدگاهها مختلف است. گروهی گفتهاند: مراد،
بیّنهاي است که با میّت و خانوادة او آشنایی دیرینه دارد. خواه مفاد شهادت، شهادت به نفی باشد، بدینگونه که براي میّت وارثی
جز آن دو نیست و یا اینگونه نباشد. برخی دیگر گفتهاند: مراد، بیّنۀ آشنایی است که شهادت به نفی وارث بجز آن دو میدهد.
بنابر تعریف نخست، بیّنۀ کامل دو فرد خواهد داشت. البتّه اختلاف یاد شده در مراد از بیّنۀ کامل ثمرة فقهی ندارد؛ چه اینکه
اختلافی در حکم ایجاد نمیکند.در فرع فوق اگر بیّنۀ کامل به نفی وارثی جز آن دو، شهادت دهد، نیمی از خانه به مدّعی داده
میشود و در نصف دیگر اختلاف است که تا آمدن فرد غایب در دست ذي الید (- ذوالید) باقی میماند یا از او گرفته و به امینی
براساس آنچه میدانیم وارثی جز آن » : البتّه در شهادت به نفی، شهادت قطعی لازم نیست و شهادت بدینگونه «1» . سپرده میشود
اگر بیّنه به نفی شهادت ندهد، حاکم شرع از تحویل خانه به مدّعی خودداري میورزد تا از وارثان «2» . کفایت میکند « دو نیست
احتمالی- در حدّي که اگر وارثی میبود معلوم میشد- جستوجو کند و پس از یأس از آن، نصف خانۀ یاد شده را به مدّعی
میدهد. البتّه در وجوب گرفتن ضامن یا کفیل از مدّعی از باب احتیاط، بحث است. چنانکه در صورت فرض بر بودن وارث و عدم
بیّنه) -) «3» . آن نیز، مباحثی مطرح است که در کتب تفصیلی آمده است
بیّنۀ متشبّث؛ ج 2، ص: 227
- بیّنۀ داخل
بیّنۀ معدّل؛ ج 2، ص: 227
- بیّنۀ تعدیل
بیّنۀ نفی؛ ج 2، ص: 227
- شهادت نفی
بیّنه و یمین؛ قاعده؛ ج 2، ص: 227
- قاعدة بیّنه و یمین
.512 -510 .(3) 509 -508 .(2) 507 / 1). جواهر الکلام 40 )
ص: 228
بینی؛ ج 2، ص: 228
بینی: عضو داراي حسّ بویایی.از آن در بابهاي طهارت، صلات، قصاص و دیات سخن رفته است.طهارت: مشهور میان فقها در تیمّم
-) «2» تیمّم). داخل کردن آب در بینی جهت استنشاق براي وضو مستحب است -) «1» وجوب مسح پیشانی تا بالاي بینی است
حنوط). ملاقات چیز پاك با نجس در درون بینی -) «3» استنشاق). در وجوب یا استحباب مالیدن کافور بر بینی میّت اختلاف است
صلات: مستحب است هنگام سجده، بینی بر خاك یا چیزي «4» . که باطن بدن (- باطن) به شمار میرود موجب نجاست نمیشود
بنابراین اگر کسی «6» . قصاص: قصاص در بینی به تصریح قرآن کریم ثابت است «5» . که سجده بر آن صحیح است گذاشته شود
صفحه 172 از 456
بینی دیگري را- هرچند معیوب باشد- ببرد بینی او بریده میشود؛ هرچند سالم باشد؛ لیکن اگر بینی آسیب دیده شل و بینی
اگر «7» . آسیبرسان سالم باشد بنابر تصریح بسیاري قصاص نمیشود بلکه جانی باید دیه (- دیه) یا ارش (- ارش) آن را بپردازد
قسمتی از بینی بریده شود همان مقدار نسبت به کلّ بینی، محاسبه و از بینی جانی قطع میشود. در نتیجه اگر نصف یا یک سوم بینی
بریده شده باشد، از بینی جانی نیز همان مقدار بریده میشود؛ هرچند بینی جانی کوچکتر از بینی فرد آسیبدیده (مجنیّ علیه)
در اینکه بریدن نرمی بینی با استخوان بالاي آن موجب قصاص همۀ بینی میشود یا تنها در نرمی بینی قصاص و در «8» . باشد
استخوان آن، حکومت (- ارش) ثابت میشود اختلاف است. اگر همراه با نرمی بینی قسمتی از استخوان بالاي آن نیز قطع شود در
اینکه در نرمی بینی قصاص و در استخوان، حکومت ثابت است یا قصاص در مجموع ثابت میشود و یا در تعیین قصاص به خبره
دیات: براي بینی به اعتبار مقدار آسیبدیدگی آن دیههاي «9» . رجوع و در صورت شک، حکومت ثابت میشود، اختلاف است
مختلفی مقرّر شده است.
4). العروة الوثقی (و ) 180 -176 /4 .(3) 335 / 2). جواهر الکلام 2 ) 342 / 198 ؛ الحدائق الناضرة 4 -196 / 1). جواهر الکلام 5 )
613 م 1091 / 174 ؛ توضیح المسائل مراجع 1 / 5). جواهر الکلام 10 ) 286 و 488 -284 / 175 ؛ مستمسک العروة 1 / حواشی) (ج) 1
-383 / 8). جواهر الکلام 42 ) 26 / 546 ؛ مهذب الاحکام 29 ،540 / 382 ؛ تحریر الوسیلۀ 2 / 7). جواهر الکلام 42 ) 6). مائدة/ 45 )
26 / 546 ؛ مهذب الاحکام 29 / 383 ؛ تحریر الوسیلۀ 2 .(9) 384
ص: 229
1. دیۀ کامل براي قطع تمام بینی یا نرمی آن، همچنین شکستن یا سوزاندن بینی بهگونهاي که سبب نابودي آن گردد.در مورد آخر
در نابودي حسّ بویایی (- بویایی) هر دو سوراخ بینی، دیۀ کامل «10» . اگر بدون عیب بهبود یابد دیۀ آن صد دینار (- دینار) است
.2 «12» . ازاینرو اگر بینی بریده شود و حسّ بویایی از بین رود دو دیۀ کامل ثابت میگردد «11» . و یک سوراخ، نصف دیه است
نوك بینی است یا « ورثه » بنابر مشهور. در اینکه مراد از « روثه » 3. نصف دیه براي بریدن «13» . دو سوم دیه براي شل کردن بینی
حائل میان دو سوراخ و یا محلّ اتّصال دو طرف نرمی بینی، اختلاف است. برخی هر سه تعریف را به یک معنا بازگرداندهاند: منتهی
4. یک سوم دیه براي پاره کردن دو سوراخ بینی «14» . الیه قسمت جلوي بینی که محلّ اتّصال دو طرف نرمی و سوراخ بینی است
همراه غضروف میانی آن در صورتی که منجرّ به تباهی حسّ بویایی نشود و نیز بنابر قول مشهور براي بریدن یکی از سوراخهاي
اگر بینی بر اثر آسیب، کج یا کبود گردد و یا بین دو «15» . آن. مقابل قول مشهور، قول به نصف و قول به یک چهارم دیه قرار دارد
«16» . سوراخ آن پارگی ایجاد شود، حکومت ثابت میگردد
بیوه؛ ج 2، ص: 229
بیوه [- ثبت]: مقابل دوشیزه.به زنی که ازدواج کرده و پس از دخول (آمیزش) از همسرش جدا شده و یا شوهرش مرده است، بیوه
عنوان بیوه در فقه موضوع پارهاي احکام «1» . گفته میشود
؛196 -195 .(14) 194 .(13) 311 .(12) 309 / 11 ). جواهر الکلام 43 ) 573 / 192 ؛ تحریر الوسیلۀ 2 -190 / 10 ). جواهر الکلام 43 )
192 ؛ مبانی تکملۀ / 15 ). جواهر الکلام 43 ) 178 -177 / 573 ؛ مهذب الاحکام 29 / 280 ؛ تحریر الوسیلۀ 2 / مبانی تکملۀ المنهاج 2
« ثیب » 1). لغتنامه دهخدا؛ لسان العرب/ واژة ) .199 / 16 ). جواهر الکلام 43 ) 280 / المنهاج 2
ص: 230
شرعی قرار گرفته است. در اینکه ملاك بیوه بودن زن چیست، اختلاف است. آیا ملاك، تنها دخول است؟ در نتیجه زنی که شوهر
کرده لیکن پیش از دخول از او جدا شده ملحق به دوشیزه است نه بیوه و دختري که از راه نامشروع یا وطی به شبهه (- آمیزش به
صفحه 173 از 456
شبهه)، با مرد آمیزش جنسی داشته، ملحق به بیوه است هرچند شوهر نکرده باشد، یا ملاك تحقّق دخول از طریق شرعی است؟
بنابراین در موارد دخول از راه نامشروع یا وطی به شبهه، زن ملحق به دوشیزه خواهد بود نه بیوه و یا ملاك، ازدواج است؟ بنابراین،
از این عنوان در باب تجارت و نکاح سخن «2» . زنی که شوهر کرده است بیوه به شمار میرود هرچند دخول صورت نگرفته باشد
رفته است.بر بیوة بالغ (- بلوغ) و رشید (- رشد) کسی ولایت (- ولایت) ندارد؛ بنابراین وي میتواند بدون اذن پدر و جدّ پدري
زن بیوه مراتب «3» . ازدواج کند هرچند مستحب است از پدر یا جدّ پدري و در صورت نبود آن دو، از برادر بزرگتر اذن بگیرد
رضایت خود را براي ازدواج باید با سخن گفتن اعلام نماید و سکوت کفایت نمیکند مگر آنکه سکوت وي با قرائتی همراه باشد
مرد متأهّل اگر با زنی بیوه ازدواج کند، زن یاد شده- بنابر مشهور- در آغاز ازدواج به مدّت «4» . که بر رضایت قطعی او دلالت کند
اگر کسی کنیز بیوهاي بخرد و او را باردار کند، سپس معلوم شود که مالک کنیز شخصی دیگر غیر «5» . سه شب حقّ همخوابی دارد
بیوه بودن در کنیز به قول مشهور، عیب به «6» . از فروشنده بوده است، بنابر مشهور باید یک بیستم بهاي کنیز را به مالکش بپردازد
شمار نمیرود.بنابراین اگر کسی کنیزي را بدون شرط باکره یا بیوه بودن بخرد سپس معلوم شود که بیوه بوده است، نه حقّ فسخ
ما به التفاوت قیمت باکره و بیوه) (- ارش). ) «7» معامله را دارد و نه حقّ گرفتن ارش
بیهوده؛ ج 2، ص: 230
- لغو
185 و / 3). جواهر الکلام 29 ) 273 -270 / 451 ؛ مبانی العروة (النکاح) 2 -450 / 205 ؛ مستمسک العروة 14 / 2). جواهر الکلام 29 )
-276 / 7). جواهر الکلام 23 ) 226 -225 / 85 ؛ جواهر الکلام 24 / 6). الحدائق الناضرة 19 ) 173 -170 /31 .(5) 205 .(4) 230 -229
.277
ص: 231
بیهوشی؛ ج 2، ص: 231
بیهوشی: زوال شعور و عقل، از هوش رفتن.از آن در بابهایی نظیر طهارت، صلات، صوم، حج، مضاربه، وکالت، و نکاح سخن رفته
است.اثر بیهوشی بیهوشی- از آن جهت که موجب زوال عقل و شعور آدمی است- شخص را از اهلیّت (- اهلیّت) خارج میکند.
بدین معنا که آنچه مشروط به عقل است، اهلیّت آن را ندارد. ازاینرو، تکلیف (- تکلیف) به فرد بیهوش متوجّه نمیشود؛ چون از
و در فرض توجّه تکلیف به او قبل از بیهوشی، مکلّف به اداي آن در حال «1» . شرایط عمومی همۀ تکالیف، عاقل بودن انسان است
بیهوشی نخواهد بود. و نیز عمل خلافی که در حال بیهوشی از فرد سر میزند بزه و گناه شمرده نمیشود و مستحقّ کیفر نیست؛
ایقاع) که از شخص در حال بیهوشی صادر شده اثري مترتّب نمیگردد.از شرایط -) «3» عقد) یا ایقاعی -) «2» همچنین بر عقد
-) «4» ثبوت و نیز استمرار ولایت (- ولایت) براي ولیّ عقل است؛ از این رو در حال بیهوشی ولایتی براي وي نخواهد بود
صلات: بیهوشی «5» . عقل).احکام طهارت: از اسباب بطلان وضو بنابر مشهور بیهوشی است. بر بطلان، ادّعاي اجماع نیز شده است
برخی «7» . بر کسی که در تماموقت نماز بیهوش بوده قضاي آن نماز واجب نیست «6» . در اثناي نماز موجب بطلان آن میگردد
گفتهاند: اگر منشأ بیهوشی امري غیر اختیاري همچون بیماري باشد، قضاي نماز، واجب نیست اما اگر منشأ خود فرد باشد، مثلا بر اثر
صوم: روزهداري که بیهوش شده «8» . استعمال زیاد مواد مخدر بیهوش شده باشد باید نماز فوت شده در حال بیهوشی را قضا کند
مسئله «9» ؟ است آیا مطلقا روزهاش باطل میگردد یا در صورتی که نیّت روزه داشته و سپس بیهوش گشته روزهاش صحیح است
بنابر قول مشهور قضاي روزة ماه «10» . محلّ اختلاف میباشد. قول اوّل به اکثر فقها بلکه به مشهور نسبت داده شده است
صفحه 174 از 456
408 ؛ الحدائق /1 .(5) 207 /29 .(4) 8 / 3). جواهر الکلام 32 ) 17 / 2). قواعد الاحکام 2 ) 33 / 1). درّ المنضود (گلپایگانی) 1 )
9). المقنعۀ/ ) 276 / 126 ؛ کتاب السرائر 1 -125 / 8). المبسوط 1 ) 4 /13 .(7) 4 -2 / 6). جواهر الکلام 11 ) 106 -104 / الناضرة 2
139 ؛ الحدائق / 10 ). مدارك الاحکام 6 ) 432 - 404 و 431 / 285 ؛ المراسم العلویۀ/ 98 ؛ مستمسک العروة 8 / 352 ؛ المبسوط 1
167 / الناضرة 13
ص: 232
«12» . برخی گفتهاند: اگر قبل از بیهوشی نیّت روزه نداشته است قضا بر او واجب میشود «11» . رمضان بر بیهوش واجب نیست
حج: اگر حاجی پس از نیّت وقوف «13» . زکات: اخراج زکات فطره بر کسی که هنگام غروب شب عید بیهوش بوده واجب نیست
لیکن اگر بیهوشی قبل «14» ؛ در عرفات یا مشعر و تحقّق وقوف هرچند به اندك زمانی، بیهوش گردد وقوف و حجش صحیح است
از وقوف بوده و همۀ زمان وقوف را دربر گرفته باشد در صورتی که موجب فوت وقوف در هر دو موقف (عرفات و مشعر) گردد،
و اگر موجب فوت یکی از دو وقوف گردد، چنانچه مشعر را درك کرده باشد حجش صحیح است. «15» حجش باطل است
عقود جایز: فسخ عقد جایز مانند ودیعه (- ودیعه)، وکالت (- وکالت) «16» . همچنین بنابر قول مشهور اگر عرفه را درك کرده باشد
و مضاربه (- مضاربه) برخلاف عقد لازم، بدون سبب جایز است. پیش از این گفته شد که عقل، شرط صحّت همۀ عقود و ایقاعات
است؛ لیکن در خصوص عقود جایز علاوه بر شرط صحّت بودن، شرط استمرار و باطل نشدن آنها نیز میباشد.بنابراین عقد وکالت
«19» . و مضاربه «18» همچنین عقد ودیعه «17» . با خروج موکّل یا وکیل از اهلیّت تکلیف، باطل میگردد
.(13) 198 / 12 ). المقنعۀ/ 352 و الخلاف 2 ) 482 / 13 ؛ مستمسک العروة 8 -12 / 296 ؛ جواهر الکلام 17 / 11 ). الحدائق الناضرة 13 )
/ 426 ؛ جواهر الکلام 27 / 17 ). شرائع الإسلام 2 ) 287 / 86 ؛ مسالک الافهام 2 .(16) 85 .(15) 68 /19 .(14) 485 / جواهر الکلام 15
.355 / 19 ). جواهر الکلام 26 ) 84 / 402 ؛ مسالک الافهام 5 / 18 ). شرائع الإسلام 2 ) 325 / 362 و 22
ص: 233
فرهنگ فقه
حرف پ؛ ج 2، ص: